سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماجرایی از داستان های پر ماجرای «امتحان»

نظر

 

سلام!

خوبین؟!

مرسی، ما هم خوب هستیم. فکر کنم همه حس و حال یه نفر که امتحاناشو داده تموم شده رو می دونن. خیلی حس عجیبیه. اصلا باید یه اسم جدید روش بذارن. مثلا «حس بعد امتحانی!» بذارین واستون بگم این حس چی جوریه، اول از همه که آدم کلی احساس خوشحالی می کنه و از اینکه می تونه یه آخر هفته بدون درس داشته باشه، کلی حال می کنه. ولی بعد ، یهو یاد امتحانا می افته و باز اون امتحانای بدی که داده رو یادش میاد. بعد هم کلی خودشو به خاطر حواس پرتی هایی که نباید سر امتحان می کرده، سرزنش می کنه. همینجور که داره به این چیزا فکر می کنه، دوباره یادش میاد که باز از شنبه باید بره مدرسه و بازم اون ماجراهای تکراری قبل امتحانا رو تحمل کنه...

خلاصه که خدا واسه هیچ کس این حسا رو نیاره!

جونم واستون بگه که این امتحانا رو ما کلا دسته گل کاشتیم. اصلا اولا تو کار بیست میست که نیستیم و کلا به نمره های دیگه ای فکر می کنیم.

من این بین، با اجازه ی شما فیزیکمو ««گند»» زدم. یعنی اصلا خیییییییلی بد دادم. حالا آدم یه چیزی رو واقعا بلد نباشه و بره سر امتحان غلط بنویسه، خوب یه چیزی؛ ولی من یه غلطایی داشتم که به یه بچه ی خردسال هم بدی، می تونه حل کنه. دیگه بعد امتحان می خواستم خودمو، کتاب و اون ورقه ی امتحانی و (از همه مهم تر اون معلممونو) بزنم...

حالا این که چیزی نیست. آمارم که از این بدتر بود. البته نمره اش از این بدتر نبود ها، ماجراش تلخ تر بود.  شب قبل امتحان من با کلی بدبختی نشستم مو به مو کتابمو خوندم و دیگه واقعا تصمیم گرفته بودم 20 بگیرم. گفتم آخه خیر سرم اومدم رشته ریاضی و اینا، بذار لا اقل همین آمارمو کامل بشم. خلاصه داشتم می گفتم، همه ی کتابو کامل خوندم و تمریناشم حل کردم به جز......  تمرینای فصل اول.

هی می خواستم اون تمرینای فصل اول رو هم بخونم، ها؛ ولی هی گفتم بابا اونا آسونه. همش مساله اس، مساله ها رو هم که می تونی حل کنی!   خلاصه نخوندم دیگه. حالا نگو که تو این تمرینا، یه دونه سوال تشریحی هم بوده که من حتی نیومدم یه نگا بهش بندازم که اگه اون سوال تشریحیه رو می دیدم، حتی شده لحظه ی آخر می خوندمش. (حالا من مثلا می گم تمرین، فکر نکنین یه 70-80 صفحه ای بوده ها، کلا بیشتر از 6 تا سوال نبود. مخصوصا مال فصل اول که از همه کم تر بود. حالا من همون 6 تا دونه سوال رو هم یه نگاه ننداختم...) خلاصه رفتم سر جلسه امتحان، دیدم همون اولین سوالش، یه سوالیه که واسه من نا آشناست. کلی تو دلم معلمه رو دعوا کردم که چرا سوالی که حل نکرده رو داده تو امتحان. (نگو باید خودمو دعوا می کردم...) خلاصه که یه جواب الکی از خودم نوشتم و 60 خط هم توضیح دادم و اومدم بیرون. خیلی شاد و سرخوش بودم و تا پامو گذاشتم بیرون یکی از بچه ها رو دیدم و گفتم اون سوال یک جوابش می شد «بله!» دیگه؟؟  بعد اونم گفت: نه! می شد «خیر» حالا منو می گی، حالم گرفته شد کلی. البته تو دلم می گفتم حتما اون اشتباه می گه. تا اینکه رسیدیم پایین و وقتی از همه پرسیدم خیلی قشنگ همه با هم هی می گفتم: «نه بابا! اون که می شه جوابش «خیر!» اون که خیلی آسون بود!» و این صدای خیر خیر گفتن اینا مثل پتک تو سر من کوبیده می شد . آخرشم یهو یه جیغ زدم و همه شونو ساکت کردم. البته نمره ی اون سوال زیاد نبود، ولی واسه من که می خواستم 20 بگیرم، اصلا خوشایند نبود. خلاصه که اومدم خونه و وقتی دفترمو باز کردم و دیدم عین همون سوال تو تمرینا بود، ....   (خودتون حدس بزنین چی کار کردم!)

اینم ماجرایی بود از این امتحانای پر ماجرای ما!

****************************************

پی نوشت1: من تقریبا نصف بیشتر اینایی که الان نوشتم رو ظهر نوشته بودم، ولی دستم خورد به موس و یهو بستمش! آخه حال گیری تا چه حد؟؟؟

پی نوشت2: یه مشکلی واسمون پیش اومده. داستانش مفصله. فقط می خوام همینو بگم که، واسمون دعا کنین!

پی نوشت3: من الان داشتم یه خواب باحال بعد از ظهری می کردم، که یهو مامان بزرگم اومد یه پتوی گنده انداخت روم و من از خواب پریدم... آدم واقعا از دیدن اینهمه محبت لذت می بره! :-) خلاصه الان هم که بد خواب شدم و این خاطرات بد که باز برام تکرار شد و خلاصه که می خوام الان برم یکی رو بزنم! تازه همین چند دقیقه پیش که داشتم اینا رو می نوشتم، مامانم اومد گفت به جای این کارا، برو بشین یکم زبانتو بخون. فردا کلاس داری مثلا. (این یعنی دوباره تکرار داستان های همیشگی شروع شد.)

پی نوشت4: آخرین دعوتو می بینین؟ آهنگش خیلی قشنگه، نه؟

من از اینجا دانلودش کردم:

http://cheeeta.com/files/i1/81638b3b2/Akharin_Davat.mp3.htm

(منبعشم این بود: http://smsongs.persianblog.ir/post/146/  )

شما هم خواستین، دانلودش کنین.

خوب دیگه، من برم!

فعلا!بای بای

جمله ی امروز: قشنگی راه رفتن زیر بارو اینه که کسی اشکات رو نمی بینه.